کانون وبلاگ نویسان ایران

۱۳۹۰ آذر ۱۸, جمعه

شاهكارى از زنده ياد على اكبر سعيدى سيرجانى!

اى مقيم ديار آمريكا***بازگو تاچگونه اى آنجا***روزگارت به كام ميگذرد؟***زندگى بر مرام ميگذرد؟***اندر آن سرزمين سنت و دلار***هستى از حظ روح برخوردار؟***خوش در آنجا بمان، هميشه بمان***فارغ از رنج پشم و شيشه بمان***كه در آنجا اگر سوار نه اى***همچو ما هم به زير بار نه اى***همسرت راحت است و آزاد است***فارغ از جور شيخ شياد آست***چادر تيره بر سرش نكنند***صيغه عون و جعفرش نكنند***پسرت گرم درس و دانشگاه***نز بسيجش خبر بود نه سپاه***دخترت در امان زتو سرى است***نه گرفتار حكم روسرى است***گفته بودى كه نوبهار دگر***ميكنى سوى اين ديار سفر***كرده آسايش و امن كسلت؟***زده عيش و نشاط زير دلت؟***هوست چيست؟رنج و خواريها؟***نوحه و ناله، سوگواريها؟***در صف نفت وشمع واستادن***جان به تامين آب ونان دادن؟***رنگ ماتم زدن به چهر حيات؟***رنجه گشتن ز انكرالاصوات؟***ناز رانندگان دون ديدن؟***زير باران و برف لرزيدن؟***شب تاريك دور شعله شمع***جمع گشتن، ولى نه با دل جمع؟***نه عزيز دلم به عشق وطن***خويش رادر بلا و غم مفكن***وطن از فيض همدلان وطن است***ور نه محنت سراى مرد و زن است***وطن از اشتراك فرهنگ است ***نه در و دشت نه گل و سنگ است***در چنين خاكدان پر معنى***نيست ديگر من و ترا وطنى*** مسكن امن دزدها اينجاست***وطن زن به مزدها اينجاست***دل و جان زين طويله بيزار است***دور پالان و تنگ و افسار است***هوس ريش و پشم اگر دارى***سوى ايران روانه شو بارى***تا ببينى چه ميرود بر ما***زين ستم پيشگان اهل ريا***تا ببينى چسان گرفتاريم***تا ببينى چه عالمى داريم***چون خر آرزوى دم كرده***دم نجسته دو گوش گم كرده***ديگران پركشان به اوج فضا***ما و حيض تغاث و استبرا***ديگران سر نهاده درپى كار***ما و فرياد نوحه، بانگ شعار***ديگران گرم عيش ونوش و رفاه***ما سيه طلعتان شهادت خواه***پشت پا خورده از بلاهت خويش***نمكى هشته بر جراحت خويش***خويش را همطراز خر كرده***دزد را پاسبان زر كرده***همچو آن مرد غافل از همه جا***نعره خر برفتمان به هوا***بيشمان كم ز كار جاسوسى***پشتمان خم ز بار سالوسى***نز جهانكام و نى اميد بهشت***كافر مفلسيم و قحبه زشت***بشنو اين ماجراى من بشنو***قصه غم فزاى من بشنو***سر پيرى هواى سير و سفر***زى فرنگم نمود راهسپر***تامگر باحصول ويزايى***ينگه دنيا كنم تماشايى**بنگرم تا چگونه دنيايى ست***كه به هر سر از او تمنايى ست***ليك ناز و افاده ها ديدم***خوارى اوفتاده ها ديدم***ديدم اندر هواى بارانى***صف زده زايران ايرانى***همه در التهاب رد و قبول***همه در انتظار اذن دخول***رفتم و بعد سين و جيم زياد***كه نصيب سنان و شمر مباد***سند ملك خانه خواست ز من***ضامن بازگشت من به وطن***گفتم اين نامه هاى دانشگاه***هست بر صدق قول من گواه***كه من از خادمان فرهنگيم***نه ز اهل دروغ و نيرنگيم***ما به جايى نخوانده پا ننهيم***ور بود خانه خدا ننهيم***گر ديار شما بهشت صفاست***وان ما دوزخى روان فرساست***من نخواهم به ترك دوزخ گفت***ورچه با گونه گون عذابم جفت***بيش يك مه نخواهم آنجا ماند***مرد بى مايه شانه اى افشاند***كه همه وقت رفتن، اين گويند***ليك راهى خلاف آن پويند***گفتم اى مرد حد خود بشناس***كار ما را ز كس مگير قياس***كشورت بر تو باد ارزانى***من و محنت سراى ايرانى***در بر آن كه آبرو ورزد***گر بهشت است اين نمى ارزد***گفتم و اين را و آمدم بيرون***خجل از عشوه هاى نفس زبون***كه كجا رفتم و چرا رفتم***سر پيرى رهى خطا رفتم***باز گفتم كه هرچه رفته نكوست***كه زيان من است و راحت دوست***كان فلان گرچه در به رويم بست****...................رست


۳ نظر:

ناشناس گفت...

هموطن خوب، با درود
خواستم ۲ نکته را گوشزد کنم
یکی این که این متن اشتباهاتی دارد
دوم اینکه لطفا منبع را هم ضمیمه کنید.
در ضمن خیلی ممنون از اینکه از این بزرگوار یادی کردی.

ناشناس گفت...

من هم همین سه نکته را تکرار می کنم:
اول تشکر و دوم اشتباه تایپی و مهم تر از همه ذکر منبع.

امید گفت...

منبع این سروده چیست؟